نوشته ای از خودم!
در این هوای دل انگیز تو را کم دارم
صدای باد در میان شاخه های بید مجنون زیباست اما...
من به صدای نفس های تو عادت دارم...
به جوی که خیره میشوم ،درخشش خورشید را در میان ذرات بلورین آب که میبینم...
به یاد تو می افتم...زمانی که به من لبخند می زنی
و چشم هایت زیباترین حالت غروب خورشید است
در این هوای دل انگیز تو را کم دارم
دست هایم را که به آب میزنم...به یاد گیسوان لطیف تو می افتم و چقدر...دلم می لرزد
به آسمان که می نگرم...به ابر ها...که به نرمی دستان توست...دلم تو را می خواهد
بوی باران میشنوم و انگار عطر وجود توست که در هوا می پیچد...مست می شوم
واینک رنگین کمان است که مرا با خود میبرد به دیار خاطرات خوش... به دیار با تو بودن...
همیشه این من...گمشده در میان شهر خاطراتم...اینجا دیار من است...برایم ترک این دیار سخت است
کاش بدانی در این هوای دل انگیز تو را کم دارم...