قضیه سینما رفتن من و سارینا
پس از سالهای سال انتظار بالاخره دوست نازنینم سارینا پیشنهاد داد که برای تغییر حال و هوای دپ زده و افسردگی ناشی از استرس کنکور یه سر بریم سینما !
بالاخره بعد از نود و بوقی سارینا خانم قرار بود مهمان کند و پول بلیط و خورد و خوراک من را بپردازد.
به این ترتیب بود که روز یکشنبه برای دیدن جدید ترین فیلم روی پرده راهی شدیم.
اول گفتم برای جلوگیری از بالا رفتن خرج و برج به یک سینمای معمولی در وسط شهر رضایت دهیم اما سارینا به کلاسش نمی خورد در سالنی معمولی نزول اجلال کند.
سوار تاکسی دربست شدیم و وقتی فهمیدم سارینا فقط 5 هزار تومان ناقابل در جیب دارد در دل گفتم راننده احتمالا مرا گرویی بر خواهد داشت اما تیرم به خطا رفت چون سارینا به محض پیاده شدن از تاکسی با جیغی بسیار بسیار بنفش از کرایه ها نالید و یک هزاری مچاله بیشتر کف دست راننده نگذاشت.
با 4 هزارتومان باقی مانده 2 بلیط هم گرفت ! چطور؟ هنوز کاشف به عمل نیامده ! تازه 500تومان هم برایش باقی ماند!
با همان 500 تومان با اعتماد به نفس پرسید : چی می خوری بگیرم؟
من هم که هرچه میکشم از معرفتم میکشم برای جلوگیری از شرمندگی دوستم گفتم: من که انقد خوردم، جا ندارم.
به اصرار سارینا فقط یک آدامس طلبیدم و زمانی که سارینا یک 10 هزارتومانی دیگر هم از کیفش بیرون کشید فاتحه ی بخت بلندم را خواندم!
وارد سالن شدیم و در جلو ترین نقطه ی ممکن چپیدیم.
سارینا با بغلی از چیپس و پفک و من با یک بسته آدامس بی کیفیت نشستیم و به انتظار شروع فیلم ماندیم.
انتهای فیلم بود که دیگر فک بیچاره ام از پس جویدن تکه کفش لاستیکی داخل دهانم برنمی آمد.
حتی نمی توانستم بگویم : سارینا تو رو خدا کوفت نکن! نمی شنوم چی میگن!( گرچه که از ابتدای فیلم با این مشکل درگیر بودم!)
بله!
پس از دیدن فیلم به محض رسیدن به خانه با کفگیرداغ دستم را سوزاندم که دیگر برای سارینا دل نسوزانم!!!