مرگ زیبا

شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد

فریبنده زاد و فریبا بمیرد

شب مرگ تنها نشیند به موجی

رود گوشه ای دور و تنها بمیرد

در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب

که خود در میان غزلها بمیرد

گروهی بر آنند که این مرغ شیدا

کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد

 

شب مرگ از بیم آنجا شتابد

که از مرگ غافل شود تا بمیرد

من این نکته گیرم که باور نکردم

ندیدم که قویی به صحرا بمیرد

چو روزی ز آغوش دریا برآمد

شبی هم در آغوش دریا بمیرد

تو دریای من بودی آغوش باز کن

که می خواهد این قوی زیبا بمیرد

 

(شعر از حمیدی شیرازی)

ما رو باش...

ما رو باش اسممونو رو چه درختی جا می ذاریم ...ما رو باش

قسمی جز اون دو چشم نامسلمون که نداریم ...ما رو باش

به هواداری تو شیشه ی میخونه رو با سنگ شکستیم نا رفیق

سنگ و شیشه اگه دشمن من و تو که موندگاریم ...مارو باش

چشم خشکیده داره به ناودون کوچه حسادت میکنه

ما به این بغض سمج گفته بودیم ابر بهاریم... مارو باش

غزل کوچه ما قلندرای پیر و عاشق که اینه

فکر تازه عاشق پیاده باش ما که سواریم ...مارو باش

شعر از : شهریار قنبری

شعری از...

سالها پنجره وا بودو نمیدانستیم


یار همسایه ما بود و نمیدانستیم


دل ما این دل مجنون دل صحرایی مست


ساکن شهر شما بود و نمیدانستیم


با همه رنج و عذابی که کشیدیم ز دوست


باز او اهل وفا بود و نمیدانستیم


گریه کردیم و سبک تر شده ایم از پر کاه


گریه هم عقده گشا بودو نمیدانستیم

شاعرشم ...لا ادری!!!

تابستان

آخ آخ آخ...

امتحانا دیگه دارن تموم میشن و میریم تو دوران طلایی تابستان!

وه...چه شیرین است تابستان...

ولی چه فایده که فقط تا 10 تیر فرصت باقی ست واسه ی...حالیدن!

آخه ما از 10 ام کلاسامون شروع میشه!

آهههههههههههههههههههههههههههههه...

اُه...

اَه...