آدم وقتی یه شعری رو می خونه...البته اگه مثه من باشه...با صدای یه فرد خاص می خونه!!!...مثلا بعضی شعر هارو با صدای زنده یاد خسرو شکیبایی...یه سری هارو با صدای استاد منوچهر نوذری که خدا بیامرزدش و خلاصه هر متنی رو متناسب با لحن و فضا با صدای یه آدم خاص می خونه! این شعرو باید با صدای...صدای...نمیدونم...با صدای هر کسی که دوسش دارین واسه خودتون بوخونین...خیلی می چسبه:
قطار شو که مرا با خودت سفر ببری
به دورتر برسانی، به دورتر
ببری
تمام بود و نبود مرا در این دنیا
که تا ابد چمدانی ست مختصر ببری
که من تمام
خودم را مسافر تو شوم
تو هم مرا به جهان های تازه تر ببری
سپس نسیم شوی تو و
بعد از آن یوسف
که پیرهن بشوم تا مرا خبر ببری
مرا به خواب مه آلود ابرهای جهان
به
خوابهای درختان بارور ببری
و بعد نامه شوم من، چه خوب بود مرا
خودت اگر بنویسی،
خودت اگر ببری
عجیب نیست هیزم شکن بیاشوبددرخت
اگر که تو باشی، دل از تبر ببری
غروب،
زوزه باد و شکستن جاده
چه می شود که مرا با خودت سفر ببری؟